در این مقاله به معرفی چهارتا بازی عالی پرداختهایم که میتوانند آخر هفته شگفتانگیزی برای شما رقم بزنند.
هر چند امسال به خاطر محدودیتهای کرونا و عرضهی کنسولهای نسل جدید (و البته یک سری مسائل دیگر)، بازیهای چندان زیادی نداشتیم و اکثر عناوین منتشر شده هم ریمستردی ساده از عناوین قدیمی بودند، ولی همچنان تعداد عناوین موجود در سال به قدری بالا رفته، که یک گیمر شاید فرصت نکند همهی آنها را تجربه کند و ممکن است چندتا از عناوین خوب از زیر دستش در برود.
به همین سبب، ما امروز در واران گیم تصمیم گرفتیم تا یک “آیتم” جدید را خدمت شما عزیزان معرفی کنیم، این آیتم به این صورت است که هر هفته، ۴ یا ۵ عنوان در سبکهای مختلف، و موجود برای پلتفرمهای مختلف، خدمت شما عزیزان معرفی میشود.
در این جا لازم میدانم چند نکتهای را که هنگام نگارش این سری مقاله در نظرمان هست، برای شما بازگو نمایم:
اولین نکته اینکه در مقالات این سری، از هر پلتفرم، حداکثر یک بازی انحصاری موجود خواهد بود (برای مثال در مقالهای که کلا ۴ تا بازی قرار است معرفی شود، با ۳ انحصاری از پلی استیشن یا ۳ انحصاری از مایکروسافت مواجه نخواهید شد!). مهمترین اصل برای ما پوشش همهی کاربران عزیز در هر قشری است و سعی داریم برای همهی عزیزان، فارغ از هر پلتفرمی که دارند، بازی جذاب معرفی کنیم.
نکتهی دوم اینکه، این مقاله در هر سری خود، هم بازیهای جدید و نامدار را شامل خواهد شد، هم بازیهای نسبتا قدیمیتر و ناشناختهتر (و البته با کیفیت بالا)، تا به این گونه، طیف عظیمی از بازیهای مختلف پوشش داده شوند.
نکتهی سوم مد نظر ما، تنوع بازیها از نظر ژانر و سبکی است که دارند، به این شکل که شما در هر مقاله، حداکثر فقط یک بازی شوتر اول شخص، یک بازی ترسناک و یا … مشاهده خواهید تا به این ترتیب، تمامی گیمرهای عزیز با هر سلیقهای که دارند، مد نظر قرار گرفته باشند.
نکتهی آخر هم این که در انتهای توضیحات هر بازی، زمان لازم برای به اتمام رساندن آن را برای شما عزیزان نوشتهام، تا با توجه به زمان در دسترستان، انتخاب بهتری برای آخر هفتهی خود داشته باشید.
خب دوستان تمام نکاتی که لازم بود قبل از خواندن مقاله بدانید را خدمت شما عزیزان عرض کردم، اگر موردی دیگر هست که دوست دارید در این سری مقاله لحاظ شود، حتما در کامنتها ما را مطلع سازید.
Ghost of Tsushima: Director’s Cut:
حقیقتا بابت تعریف و تمجیدهای بسیاری که از نسخهی ps5 گوست او سوشیما (با ۶۰ فریمی که بر روی این کنسول دارد) شنیده بودم، قصد داشتم فعلا به سراغ این بازی نروم تا وقتی که به کنسول نسل نهمی سونی دسترسی پیدا کنم و اولین تجربهام از این بازی، دست نخورده باقی بماند.
منتها به دلیل نوسانات اخیر ارز، تصمیم خود را فعلا به دور از ذهن دیدم و خودم را با همان نسخهی ps4 بازی قانع ساختم! البته قناعت که چه عرض کنم، با یکی از بهترین و زیباترین و جذابترین عناوین کل صنعت گیم مواجه شدم و فقط حسرت میخورم که چرا زودتر به سراغ این بازی بینظیر و شاهکار نیامده بودم …
بازی از همان کاتسینهای ابتدایی خودش، شگفتانگیز ظاهر میشود و با دیالوگهایی کار شده و شخصیتهایی پرداختهشده شما را جذب خود میسازد. مغولها و حملات صورت گرفته از سوی آنها هم چیزی نیست که ایرانیها با آن ناآشنا باشند و همین خود بر جذابیت بازی برای ما میافزاید.
دنیای درون بازی به قدری جذاب و متنوع از نظر جوی و بصری ساخته شده، که شما از تکتک لحظاتی که به گشت و گذار در این بازی میپردازید لذت خواهید برد.
حتی سادهترین مراحل فرعی بازی و جمعآوری Collectiblesهای درون محیط هم، به معنای واقعی کلمه لذتبخش و سرگرم کننده است چرا که سازندگان به بهترین شکل ممکن، دنیای درون بازی را به تصویر کشیدهاند و با مناظر طبیعی و درختهای پاییزی خود (آن هم با کیفیت بصری فوقالعادهای که دارند) دل هر بازیبازی را به دست آوردهاند.
طبق گفتهی سازندگان، بازی الهاماتی از سری اسسینز کرید گرفته است ولی خب به عنوان فن چندین و چند سالهی اسسینز کرید باید بگویم سیستم مبارزات بازی، به مراتب نه تنها از اسسینز کرید بلکه از نود درصد عناوین جهان آزاد دیگر، برتر، کاملتر و لذتبخشتر است و شما را در دریایی از کمبوها و تکنیکها و استایلهای مبارزهای مختلف سامورایی، غرقه میسازد.
به تازگی نسخهی دایرکتز کات این عنوان شاهکار عرضه شده و فرصت خوبی است برای کسانی مثل من که تاکنون به سراغ این بازی نرفتهاند تا آنها را با مدت زمانی بین ۳۵ تا ۶۰ ساعت از محتوای بینظیر و شگفتانگیز، با حال و هوایی از دوران قدیم ژاپن همراه سازد تا خاطرهای فراموشنشدنی و تجربهای بیمانند، در ذهن آنها رقم بزند.
Wolfenstein: The New Order:
استودیوی MachineGames در سال ۲۰۱۴، با عرضه این بازی، فرنچایز ولفنشتاین را وارد عصر جدیدی کرد و بعد از یک نسخهی نسبتا ضعیف و شکست خورده، دوباره اسم ولفتشتاین را بر سر زبانها انداخت.
اگر بخواهیم قصهگویی عناوین شوتر اول شخص را رتبهبندی کنیم، بعد از بایوشاک، هف لایف و سری مدرن وارفر کالاف دیوتی، قطعا جایگاه شایسته و برتر، به همین ولفنشتاین نیو اردر (و البته نسخهی دوم این سری ریبوت که آن هم جزو بهترین عناوین شوتر اول شخص است) تعلق میگیرد.
بعد از عرضهی ناموفق نسخهی آخر این ریبوت یعنی ولفنشتاین: یانگ بلاد، فعلا چند سالی است که خبری از نسخهی جدید این فرنچایز محبوب در دسترس نیست، ولی باتوجه به خریده شدن این استودیو توسط مایکروسافت و بازتر بودن دست این استودیو برای پیادهسازی ایدههایشان، معرفی نسخهی جدیدی از این سری چندان دور از ذهن نخواهد بود.
باتوجه به این که امسال نه بتلفیلد جدید بخش داستانی داشت و نه از نسخهی جدید کالاف دیوتی بخاری بلند شد، خوب است که نگاهی به عناوین برتر شوتر نسل هشتم بیندازیم و یکی از بهترین عناوین برای شروع هم قطعا همین فرنچایز ولفتشتاین است که خوشبختانه ریبوت است (و به جز یک شخصیت محدود) برای فهم داستان آن نیازی به مراجعه به نسخههای پیشین نخواهید داشت.
این بازی از نظر صداگذاری شخصیتها، گیمپلی اکشن خود، داستان ماندگار، موسیقی و خلاصه از نظر تمامی المانهای لازم برای یک بازی موفق، جزو بهترین آثار سال ۲۰۱۴ و البته کل نسل هشتم محسوب میشود.
پس آستینها را بالا بزنید و با ۱۲ ساعت گیمپلی بینظیر و لذتبخش، با ویلیام بلاژویچ همراه شوید و از ماجراجویی با او لذت ببرید.
Resident Evil: Revelations 2:
به تازگی نسخهی جدید فرنچایز قدیمی و تاریخساز رزیدنت ایول، یعنی عنوان فوقالعادهی ویلیج عرضه شده و تب و تاب و اخبار پیرامون این سری مثل همیشه داغ و زنده است.
منتها امروز میخواهم نه به ویلیج (که عنوانی بسیار شناخته شده نزد گیمرهاست) بلکه به یکی از آندرریتدترین و فراموششدهترین عناوین این سری اشاره کنم.
عنوانی که نه آنقدر ضعیف است که بیایند به اندازه رزیدنت ایول ۶ آن را بکوبند و از آن بد بگویند، نه خیلی شاهکار و متحول کننده است که چون رزیدنت ایول ۴ و ریمیک ۲، سر در همه جا در حوزهی گیمینگ، اسمشان به گوشمان بخورد.
هرچند جایی به صورت موثق و معتبر نخواندهام و ندیدهام، ولی الهامات بسیار زیادی از نسخهی اول The Last of Us در این عنوان از رزیدنت ایول مشاهده کردم (که البته ممکن است اتفاقی هم بوده باشند)، برای مثال به اضافه شدن مخفی کاری به این نسخه، روابط پدر و دختری عمیق در کل داستان بازی و حتی در مراحل اضافهی آن و از همه مهمتر و جالبتر، قابلیت Listening Mode این بازی اشاره کنم که آشنا به نظر آمدن آنها با مکانیسمها و المانهای موجود در نسخهی اول د لست او آس، امری اجتناب ناپذیر است.
بازی از ۴ اپیزود اصلی (به همراه ۲ اپیزود فرعی کوتاه) تشکیل شده که ۴ اپیزود اصلی هرکدام دو بخش با شخصیتهای متفاوت و البته مرتبط به هم دارند.
همچون اکثر نسخههای رزیدنت ایول، بازی داستان بسیار جذابی را شامل میشود که شما را تا انتها به خود مشغول میسازد و با چند پلات توئیست غیر منتظره، غافلگیرتان میکند.
شخصیتپردازی این نسخه هم به واقع در سطح کیفی بسیار بالایی قرار دارد و همچنین شاهد بازگشت دو تا از محبوبترین شخصیتهای این سری یعنی کلیر ردفیلد و بری برتون هم در این نسخه خواهید بود (البته در کنار حضور شخصیتهای کاملا جدید).
کیفیت بصری، گیمپلی، معماها، صداگذاری (چه صداگذاری شخصیتها و چه وجود صداهای دلهرهآور و هراس انگیز) همگی در سطح خیلی خوبی قرار دارند و شخصا بزرگترین و تنها ایرادی که میتوانم به این عنوان بگیرم، هوش مصنوعی دشمنان آن است که از یک عنوان وحشت_بقا واقعا انتظار بیشتری میرفت، جز این واقعا بازی از کیفیت بسیار بالایی برخوردار و لیاقتش خیلی خیلی بیشتر از آن متای هفتاد و سهای است که نصیبش شده.
بازی از حالت کوآپ هم پشتیبانی میکند و برای به اتمام رساندن آن به چیزی در حدود ۱۱ ساعت زمان احتیاج دارید.
Child of Light:
کمپانی یوبیسافت در سالهای اخیر، به عنوان یکی از منفورترین کمپانیهای بازی سازی در بین کاربران شناخته میشود و این موضوع فقط هم منتهی به گیمرهای درون ایران نمیشود؛ کافی است سری به کامنتهای زیر پیج رسمی یوبیسافت در اینستاگرام بزنید.
منتها همین کمپانی بدنام امروز، در گذشتهای نه چندان دور، یعنی در سال ۲۰۱۴، در مراسم بزرگ Game Awards با شایستگی تمام، به عنوان کمپانی برتر سال نامزد شده بود و چندتا از بهترین بازیهای سال ۲۰۱۴ را در سبکهای مختلف، عرضه کرده بود که همگی مورد تحسین و تمجیدهای بسیاری واقع شدند.
امروز بحث راجع بازی Child of Light است که در همان مراسم Game Awards کاندید بهترین موسیقی برتر سال شده بود و همین امر باعث شد من به سراغ این بازی بروم.
کل بازی یک طرف، موسیقیهای شگفتانگیز آن هم یک طرف. بازی داستان پرنسس کم سن و سالی را روایت میکند که از خانه خود دور شده، و باید هر طور شده راه خود را به سوی آن پیدا کند.
موسیقیهای بازی به زیبایی هرچه تمامتر حس تنهایی درونی این پرنسس را به تصویر میکشند و امکان ندارد شما از شنیدن آنها، خسته شوید.
مبارزات بازی در سبک “مبارزه نوبتی” هستند که البته طرفداران خاص خودش را دارد، ولی اگر شما حتی مثل بنده هستید و طرفدار چندان پر و پا قرص این سبک نیستید، باز همچنان ارزش دارد تا به سراغ این بازی بروید و از موسیقیهای روحنواز و دلانگیز آن، بینصیب نمانید، خدا را چه دیدید، شاید این بازی شما را به سبک مبارزهای نوبتی علاقهمند ساخت!
طراحی هنری بازی، در سطح بسیار بالایی قرار دارد و یادآور شاهکارهایی مثل Ori و Gris و … برای بنده بود، که البته از یوبیسافت چندان بعید نیست چرا که هرچقد هم در زمینه هوش مصنوعی و کیفیت فنی بازیهای ضعیف عمل کرده باشد، همیشه موسیقی و طراحی هنری بازیهایش بینظیر بوده و برای مثال میتوانم به اسسینز کرید اودیسه اشاره کنم که جایزه بهترین طراحی هنری سال را هم برده بود و البته کاملا هم شایستگی دریافت آن را داشت.
مدت زمان لازم برای به پایان رساندن این بازی زیبا و هنری، چیزی در حدود ۱۱ ساعت است، البته این مدت زمان متاثر از تایمی که برای گشت و گذار در محیط بازی صرف میکنید، میتوانید اندکی متفاوت باشد.
خب دوستان عزیز مقالهی امروز به پایان رسید و ۴ بازی فوقالعاده را در ۴ سبک متفاوت، خدمت شما عزیزان معرفی کردیم.
نظر خودتان را راجع این مقاله و ۴ بازی آن به ما بگویید و اگر مورد خاصی هست که دوست دارید در سریهای بعدی لحاظ شوید، ما را در جریان آن بگذارید.
راستی! شما این آخر هفته چه بازیای را تجربه خواهید کرد؟