پیشینه داستانی ویلنهای Batman- واران گیم
بازی Batman: Arkham Asylum یکی از بهترین عناوین ابرقهرمانی تاریخ محسوب میشود. با توضیحی مختصر و البته کامل از داستان زندگی ویلن های این بازی، همراه ما باشید.
“خندهها و قهقهههایی که بر تن و بدنت، لرزه و ترس میافکنند، بر سر و رویت باریده میشود و تو از دست هیچ تلویزیون و بلندگویی در این آسایشگاه، در امان نیستی.
انسانهایی که هیچ بویی از انسانیت نبرده و فقط خلق و خویی حیوانی و وحشیانه از خود بروز میدهند، مجال را بر تو تنگ کردهاند.
در تیمارستانی تک و تنها گرفتار شدهای، که قرار بوده از شهر در برابر این افراد، محافظت و نگهداری کند و ولی حالا در آن هیچ رد و نشانی از نظم و هماهنگی و حفاظت نیست، بلکه به جنگلی درآمیخته از انسانهایی ترسناکتر از هیولا مبدل شده که هر لحظه ممکن است به تو حملهور شوند.
اما تو، ای شوالیهی تاریکی، از پا نخواهی نشست. عزم خود را جزم میکنی و از هر وسیلهای که داری نهایت استفاده را خواهی برد. مهم نیست چند نفر در مقابلت قرار گیرند، مهم نیست چقدر تندخو و وحشی و افسار گسیخته باشند، تو، ای شوالیه تاریکی، از پا نخواهی نشست، تو ای شوالیه تاریکی، شهر را از چنگال سیاهی، نجات خواهی داد.”
به شخصه، بین کل شخصیتهای ابر قهرمانی دنیای دی سی و مارول، ویلنها و شرورهای دنیای بتمن را بیشتر دوست دارم، چرا که همگی پیشینه داستانی بسیار غنی و قدرتمندی را شامل میشوند، و البته معمولا هم گذشتهای تاریک و ناراحت کننده دارند.
در این مقاله، کل ویلنهای بتمن Batman: Arkham Asylum را برای شما یک جا جمع کردهایم، و به شما توصیه میکنیم بعد از خواندن این مقاله، یک بار دیگر به سراغ بازی بروید و آن را تجربه کنید، اگر اطلاعات این مقاله برای شما تازه و نو بوده باشد، قطعا لذتی دوچندان از بازی نصیبتان خواهد شد.
شایان ذکر است که اطلاعات این مقاله، در هنگام تماشای انیمیشنها و فیلمهای بتمن و همچنین هنگام مطالعهی کمیک بوکهای DC هم به کارتان خواهد آمد، منتها تمرکز اصلی و محوری این مقاله، بر جریانات حاکم بر بازی Batman: Arkham Asylum بوده، هرچند تنها محدود به آن هم نبوده است.
خالی از لطف نیست که بگوییم اطلاعات این مقاله، عموما از اطلاعات موجود در خود بازی در رابطه با ویلنها و ویژگیهای شخصیتیشان، و همچنین اطلاعات موجود در سطح اینترنت که برگرفته از متون کمیکهای متعدد بتمن است، به دست آمده است. امیدواریم بعد از خواندن این مقاله، شناخت کافی و مناسبی از شخصیتها و مجرمین گاتهام سیتی به دست آورده باشید و همچنین اگر تمایل داشتید، بگویید دوست دارید ویلنهای کدام بازی ابرقهرمانی دیگر را خدمت شما عزیزان معرفی نماییم.
Joker
اگر بخواهیم محبوبترین ویلن و شرور را در بین کل مدیومهای سرگرمی انتخاب کنیم، احتمالا با من همعقیده باشید که آن شخصیت کسی نخواهد بود جز همین جوکر دوست داشتنی و البته گاهی هم ترسناک قصهی ما!
جوکر شخصیتی است که کسی واقعا هیچ چیزی دربارهی پیشینهی او نمیداند، حتی خودش! (دقیقا برخلاف چیزی که در فیلم جوکر به اشتباه! به تصویر کشیده میشود)؛ و اگر بخواهیم پیشینهی داستانی جوکر را در یک جمله تعریف کنیم، باید بگوییم جوکر دیوانهای است که هیچ پیشینهای ندارد! و در مدیومهایی که این شخصیت را به درستی به تصویر میکشند، میبینیم که او هر بار، تصویر متفاوتی از شخصیت خود به نمایش میگذارد و حتی سرمنشأهای مختلفی برای این که چرا روی صورتش، خندهای مصنوعی ترسیم کرده و یا این که پدرش دقیقا چه کسی بوده ارائه میدهد.
به طور خلاصه، سه جمله دربارهی پیشینهی جوکر وجود دارد که البته همانها هم به طور قطعی تایید نشدهاند:
مورد اول اینکه جوکر در گذشته یک کمدین شکست خورده بوده است، تقریبا میشود گفت عین چیزی که فیلم Joker قرار بود به تصویر بکشد. اسم جوکر هم احتمالا از همین پیشینهی شغلی سرمنشا گرفته باشد، یعنی کسی که دوست دارد دیگران را به خنده بیندازد، ولی خب جوکر در این زمینه شکست خورده و به دلیل حس شوخ طبیعی عجیب و غریب و متفاوت خود، معمولا باعث ترساندن دیگران میشود.
صحبت دومی که در رابطه با پیشینه داستانی جوکر بیان میشود، آن است که یک خلافکار و دزد پیشپا افتاده بوده، و در آخرین سرقت خود، وقتی که دارد توسط بتمن تعقیب میشود، در یک واگن محتوی مواد شیمیایی پرخطر میافتد و شکل و قیافهاش به این صورت عجیب و غریب فعلی درمیآید و از آن پس هم به دلیل شباهتی که به دلقکها پیدا میکند، نام خود را به جوکر تغییر میدهد.
یک صحبت دیگر هم راجع پیشینه جوکر زده میشود که البته از اهمیت کمتری برخوردار است و کمیکهای کمتری به آن پرداختهاند، اینکه جوکر کسی بوده که با مشکلات خانوادگی بسیاری دست و پنجه نرم میکرده و در خانوادهی خوب و مناسبی بزرگ نشده است. این مورد البته معمولا در کنار دو مورد بالا و به عنوان جزو مخربی دیگر و جانبی از زندگی او، برشمرده میشود (لازم به ذکر است که این مورد، چیزی است که در رابطه با اکثر شرورهای دنیای بتمن صدق میکند و عموما کسانی هستند که در کودکی و نوجوانی با مشکلات خانوادگی گرفتار و درگیر بودهاند که البته جای بحث زیادی دارد).
در یک جمعبندی کلی باز هم باید تاکید کرد که پیشینه داستانی جوکر چندان برای کسی (و احتمالا حتی خودش!) مشخص نیست و خود همین ویژگی، باعث جذابیت بیشتر این ویلن میشود. این که در پرانتز بالا گفتم حتی خودش، به این سبب است که جوکر از یک سری بیماریها و اختلالات روحی_روانی رنج میبرد و ممکن است چیزهایی را ببیند و بشنود، یا حتی خاطراتی را در سر بگذراند که مبنای حقیقی ندارند. البته مشکلات روحی_روانی جوکر هم چندان دقیق توسط هیچ روانشناسی شناخته نشدهاند، به این دلیل که معمولا در جلسات روان تراپی اولا با روانکاوان و تراپیستها همکاری نمیکند، و دوما با دروغ و دوز و کلک، سعی بر اغفال آنها، برای پیشبرد اهداف شیطانی خود دارد، دقیقا برخلاف چیزی که در فیلم جوکر مشاهده کردیم!
به پیشینهی داستانی جوکر پرداختیم، حالا نوبت به ویژگیهای خاص شخصیتی او رسیده است؛
جوکر ویلن و شروری است که از نظر قوای جسمی و توانایی بدنی و مبارزه رو در رو، پرقدرت و تواناست، منتها همیشه تا جای ممکن سعی میکند از درگیر شدن مستقیم در جدالها دوری گزیند؛
و بیشتر به ابزارآلات ثانویه مثل سم و دیگر آلات قتاله روی میآورد، که البته عموما هم از آنها در شکل و شمایلی دارای شباهت با تم جشنها و مهمانیها بهره میگیرد که برای شخصیتی که لباس دلقک بر تن دارد، چندان دور از ذهن نیست.
جالب است که جوکر، هیچ قدرت فرابشریای هم ندارد، جز اینکه البته یک قاتل روانی بالفطره باشد!
جوکر معمولا از روشهای بسیار هوشمندانهای برای به دام انداختن دشمن همیشگی خود، یعنی بتمن استفاده میکند و در کل میتوان جوکر را جزو ویلنهای بسیار باهوش (هوشی سیاه البته!) نامید که هیچ ابایی از انجام خشونت و جنگ و خونریزی ندارند، و هیچ عذاب وجدانی در خصوص کارهایی که انجام میدهد گریبانگیرش نخواهد شد.
جوکر درون تاریک و ترسناک خود را با پوست سفید، موهای سبز و لباس قرمز خود میپوشاند، ولی راهی برای مخفیکردن و پوشاندن سیاهی و تاریکی اعمال خود ندارد و نهایتا شخصیتی را پدید آورده که حتی دیگر خلافکاران هم از او حساب میبرند و از او میترسند.
Harley Quinn
دکتر Harleen Frances Quinzel، روانشناسی بود که وظیفه یافته بود جوکر را درمان و معالجه کند.
البته دکتر هارلین کویینزل، به جای رسیدن به هدف بالا، به دلیل رفتار گولزننده و مکارانهی جوکر، خودش دیوانهوار عاشق او میشود به طوری که دیگر جز خرسندی و جلب رضایت جوکر، هدف دیگری برایش باقی نمیماند.
او به جوکر کمک میکند که از زندان فرار کند و پس از آن هم نام “هارلی کوئین” را برای خود برمیگزیند تا رسما به عنوان یک خلافکار در گاتهام سیتی شناخته شود.
هارلی کوئین به عنوان یکی از مجرمین و ویلنهایی شناخته میشود که هدف غایی و نهاییاش پول نیست؛
همانطور که اشاره شد، برای هارلی کوئین جلب رضایت و کسب توجه از جوکر، تنها هدف موجود برای انجام کارهای مجرمانهاش است و او همیشه سعی دارد به جوکر در انجام نقشههای پلیدش کمک کند.
به سبب رفتار فریبکارانهی جوکر، هارلی کوئین خودش یک جورهایی یک “قربانی” برای رفتارهای جوکر محسوب میشود، البته یک قربانی بسیار خطرناک!
از ویژگیها و شاخصههای هارلی کوئین، میتوان به این موضوعات اشاره کرد که او:
قدرت بدنی و استقامت بسیار بالایی دارد.
در ژیمناستیک، از مهارتهای بسیار بالایی بهرهمند است.
همانند جوکر، جزو افراد دیوانهای محسوب میشود که نمیتوان به راحتی مشکلات روانیای که دارند را مشخص کرد و یا مشکلات روحی_روانیشان را در تنها یک فیلد خاص طبقهبندی نمود.
Riddler
گفته میشود که ریدلرز (که نام اصلی او Edward Nigma است) در سنین نوجوانی به پازلها و معماها علاقهی بسیار شدیدی پیدا میکند.
روزی در مدرسه، یکی از معلمهای ادوارد اعلام میکند که قرار است مسابقهای برگزار شود که در طی آن هرکسی توانست پازل مسابقه را در سریعترین زمان ممکن حل کند، برنده خواهد شد.
نیگما شب مسابقه، مخفیانه وارد مدرسهی خود میشود. او که حالا کلی زمان، آن هم بدون ترس و استرس در اختیار دارد، چندین ساعت روی این پازل وقت میگذارد و آن را بارها و بارها حل میکند تا زیر و بم آن را کامل یاد گرفته، و در نتیجه نهایتا میتواند پازل را در زیر یک دقیقه به اتمام برساند. فردای آن روز، او مسابقه را برنده میشود و به عنوان جایزه، کتابی پر از معما دریافت میکند.
پس از این حادثه، و این که نیگما دیده بود دوز و کلکهایش جواب داده است، علاقهی شدیدی نسبت به پازل و معما و … پیدا میکند.
او در مسابقههای مراسمات مختلف، مشغول به کار میشود و با طراحی هوشمندانه یک سری مینی گیمها و پازلها، پول زیادی از مشتریان خود عایدش میشود.
او که حالا دیگر به دنبال یافتن چلنجها و چالشهای بیشتری است، نام “ریدلر” را برای خود برمیگزیند و میرود سراغ بتمن تا با طراحی معماها و پازلها، او را به چالش بکشد، چرا که عقیده دارد بتمن یک حریف قدرتمند و درخور است.
در یک جمعبندی کلی، ریدلرز خلافکار باهوشی است، که نیاز به توجه دارد. او همیشه سعی دارد با قرار دادن معماها و پازلها در جاهای مختلف برای مجریان قانون، برتری و باهوشی خودش را به اثبات برساند. او آرزو دارد که روزی معمایی را خلق کند که بتمن، از عهدهی حل کردنش برنمیآید.
البته ریدلرز معمولا راه و مسیری جدا و متفاوت از سایر ویلنهای دنیای بتمن دارد و عموما با دیگر ویلنها همکاری خاصی نمیکند؛ او عقیده دارد که بتمن و جیمز گوردون، خود مجرمینی هستند که با دزدیدن پول مجرمین دیگر هنگام دستگیر کردنشان، به پول و ثروت رسیدهاند.
ریدلرز سعی دارد همچین چهرهای از آنها آشکار سازد، که البته در این راه به سرانجامی نمیرسد.
Victor Zsasz
ویکتور زز (برخلاف اکثر ویلنهای DC) جوانی خود را در زندگی آرام و بیدردسری سپری کرده بود، ولی با این وجود نهایتا به واسطهی یک سری اتفاقات ناگوار، به قاتلی بالفطره و خونخوار بدل گشت.
قاتلی که هیچ تمایزی بین قربیان خود قائل نمیشود، و تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، تعدادی بیشتر و بیشتر است، او در خیال خود دارد قربیان خود را “رها میسازد”، بارها در صحبتهای خود، قربانیانش را “زامبی” میخواند، چرا که آنها رو پوچ و بی هدف و سرگردان در نظر میگیرد، و در خیال بیمارگونهی خود، آنها را محتاجانی برای رهایی و کمک میپندارد. او بعد از هر قتلی که انجام میدهد، به نشانهی افتخار و جایزهای برای خودش، یک چوبخط بر بدنش ترسیم میکند.
همچنین طبق گفتههای زز، او مکانی خاص را بر بدن خود، برای بتمن آماده کرده تا بعد از به قتل رساندن او چوبخط مخصوص به آن را ترسیم کند.
در جریان بازی Batman: Arkham Asylum، او به واسطهی به قتل رساندن ۲۰ زن، به زندان گاتهام افکنده میشود تا تحت معالجه و درمان قرار بگیرد، منتها درمان که نمیشود هیچ، سرانجام از زندان گریخته و روانشناس خود را در خانهی وی به قتل میرساند (البته دوباره مجددا دستگیر شده و به گاتهام آورده میشود و در جریانات بازی شاهد حضور او خواهیم بود).
خب در ابتدای بحث گفتیم که ویکتور زز دوران کودکی خود را بدون مشکل سپری کرده ولی بعدها به دلیل یک سری اتفاقات ناگوار، ورق زندگی برای او چرخیده است. بیایید به پیشینه داستانی این شخصیت بیشتر بپردازیم:
ویکتور زز در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمد؛ وی سردمدار یکی از کمپانیهای بینالمللی خانوادگی خود بود و ثروت زیادی را هم گردهم آورده بود.
متاسفانه وی در ۲۵ سالگی، پدر و مادر خود را در یک سانحه تصادف (هنگام قایق سواری) از دست میدهد و به افسردگی شدیدی دچار میشود.
او برای فرار از افسردگی و فراموشی غم و اندوهی که دارد، به سرگرم شدن از طریق شرط بندی میپردازد و به این کار ناشایست اعتیاد شدید و غیر قابل کنترلی پیدا میکند. یک شب که او حسابی غرق این کار گشته، تمامی مال و اموال خود را در یک بازی به عنوان سفته گرو میگذارد و متاسفانه همهی آنها را هم به پنگوئن، ویلن معروف دنیای بتمن (که در بخش ویلنهای Batman: Arkham City به وی خواهیم پرداخت) میبازد.
بعد از این که ویکتور زز، تنها دارایی و نکته مثبت زندگی خود یعنی مال و اموال خود را هم از دست میدهد، دیگر هیچ امیدی برای ادامه دادن، در او باقی نمیماند. وی تصمیم میگیرد که با پریدن از روی پل گاتهام به پایین، به زندگی خود خاتمه دهد؛ از بد حادثه، در همان شب، یک فرد بیخانمان به وی هجوم میآورد و با چاقو به وی حملهور میشود و از او درخواست پول میکند. زز که هیچ پولی برای پرداخت کردن به این فرد ندارد، با او گلاویز میشود.
در حین کشمکشهای به وجود آمده، زز چاقوی فرد مهاجم را به دست میگیرد و در آن هنگام، ناخواسته به چشمان وی، خیره میشود؛ و در چشمان او همان پوچی و بیهدفیای را میبیند که خود چندی پیش به آن گرفتار شده بود.
او گمان میکند که در دنیا و برای تمام انسانها چیزی جز پوچی و بی هدفی، باقی نمانده است! در نتیجه، با چاقو، چندین و چند مرتبه، به شکل مداوم به بدن وی ضربه میزند و در خیال خودش، دارد با این کار، به وی آزادی “هدیه” میدهد و آن فرد را از زندگی پوچی که دارد، رها میسازد!
بعد از این ماجرا او دست به قتلهای دیگری هم میزند و طعمههای خود را هم معمولا از میان زنان جوان برمیگزیند.
ویکتور زز به عنوان یک بیمار روانی شناخته میشود و در تیمارستان آرکام بستری میشود، البته چندین بار هم از آنجا، به طرق مختلف فرار میکند و به قتلهای بیشتر میپردازد.
Bane
پدر Bane، محکوم به مجازات حبس ابد در زندان سانتا پریسکا بود. وی از آنجا میگریزد؛ منتها به شکل ناجوانمردانهای، Bane را از سنین کودکی در زندان میاندازند تا به جای پدرش حبس بکشد.
بین به دلیل استعدادهای ذاتی خود، در زندان از کار ننشست و در باشگاه زندان مشغول به بدنسازی و تمرین شد و از نظر فیزیکی خود را به سطح بالایی رساند. همچنین در اوقات فراغت خود، به خواندن کتاب مشغول شد؛ نهایتا همهی این عوامل باعث شدند تا قدرت ذهنی و فیزیکی Bane بسیار بالا برود.
نهایتا به سبب وجود قدرتهای فیزیکی بسیار بالای Bane که در بالا به آنها اشاره شد، نظر زندانبانان به Bane جذب شد و تصمیم گرفتند از او به عنوان نمونه در یک آزمایش محرمانه استفاده کنند.
در این آزمایش، از یک ماده به عنوان Venom بهره گرفته شد، و به جز Bane، تمام دیگر افراد تحت تاثیر این ماده، جان خود را از دست دادند. حتی خود بین هم به سختی جان سالم از این ماجرا به در میبرد.
بعد از آنکه این آزمایش، و دقیقتر مادهی Venom تاثیر خود را نشان میدهند، قدرت بدنی بین به طرز چشمگیری افزایش پیدا میکند، به طوری که او میتواند به راحتی از زندان فرار کند.
برای این که قدرت بدنی خودش را به همگان ثابت کند، بین به دنبال مبارزه با بتمن میگردد.
او با بتمن مبارزه میکند و استخوان نخاع بتمن را میشکند. البته بروس وین نجات پیدا میکند و بعد از بهبودی به سراغ بین میرود تا او را از مصرف بیشتر Venom باز دارد تا از پدید آمدن یک هیولای غیر قابل کنترل جلوگیری شود.
در کل این Venom در جریان داستان سری بتمن آرکام نقش خیلی مهمی را ایفا میکند.
جوکر، به واسطه مجبور کردن یک دکتر در تیمارستان آرکام، نمونهای از ونوم را از بدن بین بیرون میکشند و بر سر آن ازمایش میکنند تا تحت نام پروژهای به نام تایتان از آن استفاده شود.
جوکر قصد دارد در جریان پروژهی تایتان و تزریق این ونوم به مجرمین و خلافکاران مختلف، ارتشی فراانسانی از خلافکاران بسازد و تشکیل دهد.
Scarecrow
جاناتان کرین، در سنین جوانی، بارها تحت تاثیر متلکها و تمسخر اطرفیان خودش قرار گرفته بود (عموما به دلایل ظاهری خاصی که داشت).
جاناتان برای غلبه بر ترسهای خود، به مطالعه و پژوهش در علوم روان شناسی و بیوشیمی روی آورد؛ به همین سبب، او به عنوان یک روانشناس در تیمارستان آرکام استخدام شد و با القای ترس بر روی بیماران خودش، تحقیق و پژوهش میکرد.
همچنین به عنوان یک استاد روانشناسی، در دانشگاه گاتهام مشغول به تدریس شد، فیلد کاری اصلی او هم بحث فوبیاها و ترسهای اساسی انسان بود.
اما نهایتا به خاطر آزمایش بر روی نمونههای انسانی، از دانشگاه بیرون انداخته شد.
بعد از این حادثه، دکتر جاناتان کرین، لقب scarecrow را برای خود برگزید، و با تولید یک گاز مخصوص، عمیقترین و ترسناکترین فوبیاهای هر شخص را به او القا میکرد (مثلا برای بتمن/بروس وین، بزرگترین فوبیا همان کشته شدن پدر و مادرش در آن کوچهی تنگ و تاریک، در شب هنگام بود)، به طوری که آن ترسها و فوبیاها، در نظرش واقعی جلوه کنند.
تسلط بسیار بالایی که اسکار کرو، بر المان ترس دارد، او را به یکی از خطرناکترین دشمنان بتمن مبدل میسازد.
اگر بخواهیم پیشینه داستانی اسکار کرو را به شکل خیلی خلاصه بیان کنیم:
او کسی بوده که در دوران کودکی و نوجوانی، به دلایل مختلف از محیط اطراف خودش میترسیده و هراس داشته. همین عامل باعث میشود که برای تلافی و گرفتن انتقام از جهان پیرامون خودش، انگیزهای دیوانهوار برای ترساندن سایر افراد جهان پیدا کند.
Killer Croc
Waylon Jones یا کیلر کراک، با یک جهش ژنتیکی مادرزادی زاده شده بود، جهشی که باعث ترکیب ژنتیکی ژنهای انسانی او، با ژنهای جانورانی که انسان از آنها منشا شده است، یعنی خزندگان، به دنیا آمد. متاسفانه وضعیت جسمانی وی به قدری عجیب و غریب و نامتناسب بود که او مادر خود را در هنگام تولد، از دست میدهد.
پس از این حادثه، کراک توسط خالهی خود به سرپرستی گرفته میشود که البته اصلا از صلاحیت برخوردار نیست و فردی معتاد به نوشیدنیهای الکلی است؛ او مدام کراک را با الفاظی تحقیرآمیز مثل “مارمولکی شکل” و … صدا میکند که به نوبهی خود در تضعیف روحیهی او نقشی اساسی میگذارند.
کراک نهایتا دست به قتل خالهی خود میزند و به یک مجرم در شهر گاتهام تبدیل میشود. او پس از ارتکاب چند مورد قتل دیگر، به یکی از دشمنها و اهداف اساسی بتمن مبدل میشود و تحت تعقیب او قرار میگیرد.
کیلر کراک، پوستی بسیار زبر و زمخت (به مصداق یک تمساح) دارد و البته پنجهها و داندانهای تیغ و برندهای را هم دارا میباشد.
حس بویایی بسیار بسیار قویای دارد و میتواند با سرعت بسیار زیادی از خود واکنش نشان دهد (این مورد چیزی است که در صحنهی فرار و گریختن از این ویلن در بازی، آن را به خوبی ملاحظه خواهید کرد).
کیلر کراک قادر است برای مدت زمان زیادی، در زیر آب مخفی بماند بدون اینکه با مشکل خاصی مواجه شود. در هنگام تولد، هنوز ریشههایی از انسانیت در وی جریان داشت، ولی هرچه که بزرگتر شد و هرچه که بیشتر دست به جرم و جنایت زد، خصلتهای انسانی در او کمتر و کمتر شدند تا جایی که جز خویی حیوانی و وحشیانه چیزی از او باقی نماند. وی دارای نفرتی عمیق نسبت به انسانهاست و در نوارهای صوتی بازی متوجه میشویم که او حتی آدم خوار هم میباشد! که این امر، او را از سایر ویلنهای کمیکها، خطرناکتر جلوه میدهد.
Poison Ivy
دکتر Pamela Lillian Isley، طی یک آزمایش ناگوار و اشتباه، به یک جانور دو رگه، ترکیبی از انسان و گیاه، تبدیل شد.
پس از این حادثه، به جای خون، در رگهای وی، کلروفیل (سبزینهی گیاهی) جریان پیدا میکند. در بدن وی نوعی فِرِومون (هورمونهایی که در خارج از بدن جاندار سازندهی خود، تاثیر میگذارند) سمی ساخته میشود که نهایتا به یکی از ابزارهای اصلی وی، برای پیشبرد اهدافش بدل میگردد.
پویزن آیوی، با کمک این ماده، میتواند اذهان مردم را تحت سلطه خود درآورد و آنها را به انجام کارهایی وادار کند که در حالت عادی، موافق به انجامش نیستند. خوشبختانه لباس آهنی بتمن، معمولا در برابر نفوذ این مادهی سمی از وی محافظت میکند، البته معمولا! راه برای گول زدن بروس وین جوان زیاد است!
او با ترشح این فرومون سمی، یک جورهایی قربانیان خود را هیپنوتیزم میکند، تا جایی که تماما کنترل خود را بر اعمال و کردارشان از دست میدهند.
پوزن آیوی، قادر به رشد و هدایت خارق العادهی شاخ و برگ و ساقهی گیاهان است (این مورد در جریان بازی بتمن نقش مهمی را ایفا میکند و وی با همین کار خود، مانعی بزرگ سر راه بتمن پدید میآورد، البته این عمل تحت تاثیر جوکر صورت میپذیر نه با خواستهی خود پویزن آیوی! وی معمولا به جز محافظت بی حد و مرز از گیاهان، هدف دیگری را دنبال نمیکند). به دلیل ترکیب شدن ژنهای بدنش با ژنهای گیاهی، وی تبدیل به دشمنی غیر قابل پیشبینی و دارای توانایی تغییر شکل گستردهی ظاهر و فیزیک بدن خود میشود (صحنهی مبارزهی وی را در جریان بازی به خاطر آورید که چطوری با ساخت شاخههایی عظیم به بتمن حملهور میشد!).
پویزن آیوی از پوست بدنش مادهای ترشح میشود که میتواند کشنده باشد. همانطور که قبلا اشاره شد، هدف او پاکسازی دنیا از جوامع بشری است، تا به این ترتیب دنیا را به مکانی مناسب و بی حد و حصر برای گیاهان خود مبدل سازد.
پ.ن: علاوه بر آنچه که در بالا ذکر شد، یک پیشینهی داستانی دیگر نیز برای این شخصیت ذکر میشود که گفتن آن هم خالی از لطف نیست:
دکتر لیلیان رز، گیاه شناسی پیشرو و ماهر است. او یک روز تحت تاثیر یکی از همکاران خود، مجاب میشود که برای دزدیدن یک شئ باستانی از مصر راهی آنجا شود. این شئ حاوی چند قطعه گیاه باستانی میباشد.
وی بعد از آنکه نقشش را در این سرقت ایفا میکند، دیگر سودی برای شریک خود ندارد. شریک او هم از ترس اینکه مبادا بعدا دکتر پاملا او را لو دهد و گرفتارش سازد، برای نابود سازی وی دست به کار میشود و از همان گیاههای باستانیای که گفته شده بود کشنده هستند، استفاده میکند.
دکتر پامبلا لیلیان از این حادثه جان سالم به در میبرد و بعد از این حادثه، نسبت به تمام سموم و بیماریها مصونیت پیدا میکند و البته معروف هم میشود به “پویزن آیوی” قصهی امروز ما …