یک الگو، یک شاهکار؛ چگونه رزیدنت اویل به یکی از محبوب ترین فرنچایز های تاریخ تبدیل شد؟

جشن هالووین (Halloween) از جشنهایی است که همیشه به نفع عاشقان دنیای سرگرمی تمام شده است. هر سال در این روزها، بازیها و فیلمهای خوبی در ژانر وحشت وارد بازار میشوند که میتوانید تا سال بعد از آنها تغذیه کنید! این هفته، تصمیم گرفتیم بار دیگر به سراغ یکی از تاثیرگذارترین فرنچایزهای ژانر وحشت، یعنی رزیدنت اویل (Resident Evil) برویم تا کاملاً با حال و هوای این روزها همرنگ و هماهنگ شویم. پس اگر شما نیز مانند من یکی از طرفداران پروپاقرص این سری هستید، پیشنهاد میکنم در ادامه با واران گیم همراه باشید.
به جرئت میتوان گفت رزیدنت اویل یکی از سریهایی است که هر گیمری حداقل چند بار نام آن را شنیده است. عوامل زیادی وجود دارند که باعث میشوند نام یک بازی در تاریخ ماندگار شود. اما واقعیت این است که تمام بازیهای خوب و ماندگار، لزوماً جریانساز نیستند. رزیدنت اویل بدون شک یکی از فرنچایزهای جریانساز تاریخ است. بازیهای این سری علاوه بر اینکه در زمینههای مختلف مانند گیمپلی، داستان و شخصیتپردازی عالی عمل کردهاند، استانداردهایی را تعریف کردهاند که در بسیاری از بازیهای دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته است. بهخصوص وقتی در مورد ژانر وحشت حرف میزنیم، رزیدنت اویل نقشی تاریخی در این ژانر دارد. شاید برای شما هم سوال باشد که این سری چگونه توانسته طی زمان تا این اندازه محبوب شود و جا پای خود را به عنوان یکی از موفقترین فرنچایزهای تاریخ بازیهای ویدئویی محکم کند؟ در این مقاله، مهمترین عواملی که در محبوبیت این بازی نقش داشتهاند را از زیر نظر گذراندهام. بیایید بار دیگر با هم این فرنچایز قدرتمند را بررسی کرده و دربارهی آن با هم گپی دوستانه داشته باشیم!
شینجی میکامی!
بیایید قبول کنیم که شینجی میکامی یک اسطورهی بیبدیل در صنعت بازی است! فقط کافی است نگاهی به کارنامهی خفن این بزرگوار بیندازید تا متوجه شوید چه کارهایی برای صنعت بازی انجام داده است. خلق یکی از عناوین رزیدنت اویل، دویل می کرای و اویل ویتین، به تنهایی میتواند نبوغ یک بازیساز را نشان دهد. حالا فکر کنید هر سه تای این بازیها را شما خلق کرده باشید! حالا دینو کرایسیس و Vanquish را نیز به لیست افتخارات او اضافه کنید تا دیگر جایی برای حرف نماند.
برای ساخت عنوانی جریانساز مانند رزیدنت اویل، یک ذهن خلاق لازم است. شما میتوانید مجموعهای از برنامهنویسان و دیزاینرهای خفن را با حقوقهای بالا دور هم جمع کنید تا یک بازی باکیفیت بسارند، اما این تیم بدون رهبری خلاق و کاربلد، احتمالاً به جایی نخواهد رسید. مشکلی که امروزه بسیاری از شرکتهای بزرگ بازیسازی با آن دست و پنجه نرم میکنند دقیقاً همین است. اینکه تعدادی کارمند ماهر استخدام میکنند تا یک بازی بینقص از نظر فنی تولید کنند، اما هیچکدام از این بازیها تبدیل به بازیهای ماندگاری نمیشوند. این در حالی است که شاهکاری مانند Resident Evil 4، پس از گذشت حدود 16 سال از عرضهی آن، هنوز هم توسط گیمرها مورد ستایش قرار میگیرد.
شینجی میکامی با ذهن خلاق و صدالبته تیم ماهری که زیر دست خود داشت، توانست فرنچایزی را خلق کند که هنوز هم دارد با قدرت به مسیر خود ادامه میدهد. افرادی مانند میکامی، تفکری اورجینال و متفاوت دارند. این نوع تفکر، قابل آموزش و انتقال نیست. به عبارت دیگر، شما نمیتوانید افرادی مانند شینجی میکامی تربیت کنید که برای شما فرنچایزهای بینظیری مانند رزیدنت اویل خلق کنند. او و تیمش در سال 1996، فرنچایزی خلق کردند که بسیار متفاوتتر از بازیهای زمانهی خودش بود. اینکه شما بتوانید با امکانات محدود آن زمان، مخاطب را بترسانید، به تنهایی کار ستودنی و قابل احترامی است، حال آنکه میکامی به این اکتفا نکرد و با هر نسخهی جدید، نقصهای بازی قبلی را برطرف کرده و بر نقاط قوت آن افزود. این روند در نسخهی چهارم به اوج خود رسید و عنوانی خلق شد که هنوز هم از نظر بسیاری از گیمرها، بهترین بازی تاریخ به شمار میرود.
یکی از مهمترین دلایل محبوبیت این سری، بدون شک ذهن خلاق و هوش سرشار استاد میکامی است که توانسته چنین دنیای جذابی را در فرم یک بازی ویدئویی، به بهترین شکل ممکن پیاده کند.
شخصیتهای بهیادماندنی
رزیدنت اویل، کلکسیونی از کاراکترهای بهیادماندنی دارد. سازندگان این سری، طی زمان شخصیتهای بسیار جذابی خلق کردهاند که مخاطب به راحتی با آنها ارتباط برقرار میکند. معمولاً در بازیهای دیگر، مخاطب به یکی دو نفر از شخصیتهای بازی علاقه پیدا میکند و سازندگان هم از همان شخصیتها در نسخههای بعدی بازیشان استفاده میکنند. اما رزیدنت اویل به یک کاراکتر بسنده نکرده و مجموعهای از کاراکترهای باحال را به مخاطب معرفی میکند.
کپکام رزیدنت اویل را با کاراکتر کریس ردفیلد (Chris Redfield) به ما معرفی کرد. علیرغم محبوبیت بالای این کاراکتر، در نسخهی دوم سازندگان بازی تصمیم گرفتند تا از دو کاراکتر دیگر، یعنی لیان کندی (Leon Kennedy) و کلیر ردفیلد (Claire Redfield) به عنوان کاراکترهای قابل بازی استفاده کنند. آنها حتی شخصیتی مرموز به نام ایدا وانگ (Ada Wong) را نیز به لیست کاراکترهای این سری اضافه کردند. باز هم با وجود اینکه تمام این کاراکترها به سرعت در میان گیمرها محبوب شدند، کپکام در نسخهی سوم جیل ولنتاین (Jill Valentine) را به ما معرفی کرد. نه تنها شخصیتهای اصلی بازی یکی از یکی جالبتر هستند، بلکه این سری خاستگاه شخصیتهای منفی ماندگاری مانند آلبرت وسکر (Albert Wesker)، ریمون سالازار (Ramon Salazar) و جدیداً لیدی دیمیترسک (Lady Dimitrescu) نیز بوده است.
معمولاً برای روایت یک داستان، نیاز به شخصیتهایی دارید که مخاطب بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. سازندگان رزیدنت اویل، مجموعهای از این شخصیتها را در اختیار دارند که از آنها در مکان و زمان مناسب استفاده میکنند. این موضوع تنها به بازیهای این سری ختم نمیشود و انیمیشنهای ساخته شده از این سری نیز همواره میزبان کاراکترهای مختلفی از این سری بودهاند. این در حالی است که فرنچایز رزیدنت اویل، هیچگاه در دستهبندی بازیهای چندصدساعتهی نقشآفرینی قرار نگرفته و لزوماً نیازی به وجود کارکترهای زیاد در آن احساس نمیشود، اما سازندگان با این کارشان باعث شدهاند که هر نسخه از این فرنچایز حال و هوایی متفاوت داشته باشد. موفقیت آنها در خلق کاراکترهای بهیادماندنی را میتوان در نسخهی هفتم و هشتم این سری به وضوح مشاهده کرد. جایی که مخاطب با دیدن کریس ردفیلد احساس امنیت و دلگرمی میکند.
پس عامل دومی که باعث شده رزیدنت اویل تا این حد به محبوبیت برسد، بدون شک کاراکترهای قوی و خوشساخت این سری است.
تداوم و پیوستگی در عرضهی نسخههای جدید
ساخت دنباله در دنیای بازیهای ویدئویی، کاری بسیار معمول و پذیرفته شده است. میبینید که سازندگان حتی برای بازیهایی مانند God of War، The Last of Us و Red Dead Redemption که به نظر میرسید به پایان رسیده باشند نیز دنبالههای جدیدی ساختهاند. در مورد رزیدنت اویل دست سازندگان همیشه بازتر بوده و داستان این سری تا به امروز در هیچ نقطهای به یک پایان مطلق نرسیده است. ساخت دنباله، عملی عاقلانه و پولساز از جهت تجاری به شمار میرود، اما این تنها دلیل ساخت دنباله نیست. ساخت دنباله معمولاً باعث میشود یک سری به بلوغ برسد. برای مثال Uncharted 4 را در کنار Uncharted 1 و یا Final Fantasy 7 را در کنار نسخههای ماقبل آن قرار دهید. چیزی که خواهید دید، یک شیب ملایم صعودی است که در یک نقطه به اوج خود رسیده است. در مورد رزیدنت اویل نیز این موضوع در نسخهی چهارم اتفاق افتاد. این به معنای آن نیست که نسخههای ماقبل رزیدنت اویل 4 ارزش کمی دارند و یا بازیهای خوبی نیستند. بحث اینجاست که تمام آن زحمتها نهایتاً در نسخهی چهارم به تکامل رسیدند و منجر به خلق یکی از بهترین بازیهای تاریخ شدند.
از طرف دیگر، صنعت بازی همیشه در حال پیشرفت است. اگر الآن یک ناشر بزرگ بیاید و یک بازی با کیفیت فنی Resident Evil 2 خلق کند، نه تنها تحسین نمیشود، که احتمالاً مورد حملهی منتقدین هم قرار میگیرد. این موضوع در مورد صنعتی مانند سینما کمی متفاوت است. یعنی شما هنوز هم میتوانید فیلمی مانند پدرخوانده یا رستگاری شاوشنک را با آثار ساخته شده در سالهای اخیر مقایسه کنید. البته در صنعت سینما نیز با تکامل تکنولوژی پیشرفتهای غیرقابل انکاری صورت گرفته، اما بازیهای ویدئویی، به شکل مستقیمتری به تکنولوژی وابستهاند. از این رو برای زنده ماندن نام یک سری، لازم است که سازنده بازیهای جدیدتری از آن سری تولید و عرضه کند. سازندگان رزیدنت اویل همیشه این کار را به خوبی انجام دادهاند. از سال 1996 تا به امروز، 28 بازی با نام رزیدنت اویل برای کنسولهای مختلف به بازار آمدهاند که اکثر از آنها کیفیت ساخت بالایی داشتهاند. پیوستگی و کیفیت بالا در کنار هم، کمبوی بسیار قدرتمند و تاثیرگذاری برای ماندگاری و محبوبیت یک اثر به شمار میروند. با عرضهی هر نسخهی جدید، افراد بیشتری با این سری آشنا شده و به یک فن پروپاقرص سری تبدیل شدند. محبوبیت این سری اکنون به حدی رسیده که نه سازندگان دوست دارند به این سری پولساز پایان دهند و نه مخاطبان دوست دارند که به پایان کار این سری فکر کنند.
آیا شما دوست دارید در دنیایی که دیگر در آن رزیدنت اویل ساخته نمیشود زندگی کنید؟ من که دوست ندارم!
قدرت ریسک و تغییر جهت در زمان مناسب
راضی نگه داشتن گیمرها، یکی از سختترین چالشهایی است که سازندهها با آن مواجه هستند. اگر یک عنوان طی چند نسخه ثابت بماند و تغییر خاصی نکند، همه اعتراض میکنند که پس خلاقیت کجا رفته و چه دارد بر سر صنعت بازی میآید؟ اگر سازندگان بخواهند تغییرات جدی در بازی خود اعمال کنند، باز هم به آنها اعتراض میشود که این دیگر چه زبالهای است که تحویل ما دادهاید، زود باشید بازی محبوبمان را به ریشههایش برگردانید! وقتی صحبت از سری فوق محبوبی مانند رزیدنت اویل به میان میآید، این حساسیتها چند برابر هم میشود و عملاً راضی کردن همهی مخاطبان در آنِ واحد، به عملی غیرممکن تبدیل میگردد. اینجاست که سازندگان باید تعارف را کنار گذاشته و کاری را که حس میکنند صحیح است انجام دهند. چون اثر هنریای که فقط برای راضی نگه داشتن مخاطب ساخته شود، ارزشی ندارد. سری رزیدنت اویل تا به حال چندین بار دچار بحران هویت شده و از آن جان سالم به در برده است.
راستش را بخواهید وقتی رزیدنت اویل 7 معرفی شد، شخصاً بسیار ناراحت و عصبانی بودم و دوست نداشتم سری موردعلاقهام کلاً به یک بازی دیگر تبدیل شود که فقط نام رزیدنت اویل را یدک میکشد. با اینکه تقریباً همین اتفاق افتاد و رزیدنت اویل 7 تفاوتهای بسیاری با یک رزیدنت اویل کلاسیک داشت، اما الآن که به گذشته نگاه میکنم، میبینم این تغییر جهت جان تازهای به سری رزیدنت اویل بخشید و باعث شد این سری از لوپی که در آن افتاده بود نجات پیدا کند. همچنین، رزیدنت اویل 7 زمینه را برای ساخت نسخهی هشتم بازی مهیا کرد و باعث شد یک عنوان قدرتمند دیگر به لیست بازیهای باکیفیت این سری اضافه شود. رزیدنت اویل ویلج به قدری خوب بود که اکنون واقعاً برای عرضهی نسخهی نهم لحظهشماری میکنم!
به جز رزیدنت اویل 7،بازسازی نسخهی دوم سری نیز به نوبهی خود باعث شد این سری نفسی دوباره بکشد. فاصلهی کم عرضهی این دو بازی، در واقع نامهی معذرتخواهی کپکام به طرفدارانی بود که از تبدیل شدن بازی به یک شوتر سوم شخص کلیشهای حسابی ناراحت بودند و دوست نداشتند سری موردعلاقهشان را اینگونه از دست بدهند.
نمیدانم در سالهای اخیر در اتاق فکر کپکام چه تغییراتی صورت گرفته است، اما هرچه که هست، این شرکت با عرضهی بازیهای مانند رزیدنت اویل 7، دویل می کرای 5، رزیدنت اویل 2 ریمیک و مانستر هانتر جدید دل طرفدارانش را به دست آورده و ثابت کرده که همان شرکت محبوبی است که یک روز میشناختیم!
زامبی!
زامبیها، یکی از محبوبترین موجودات خیالی هستند که انسانها موفق به خلق آن شدهاند. کسی به طور دقیق نمیداند که این موجودات اولین بار توسط چه کسی و کِی خلق شدهاند، اما به نظر میرسد الآن که آمدهاند، دیگر میلی به رفتن داشته ندارند! بدون شک یکی از عواملی که باعث شد زامبیها تا این حد معروف شوند، سری رزیدنت اویل بود. زامبیها آنقدر طرفدارن پیدا کردهاند که اکنون، سالی نیست که یک بازی زامبی محور به بازار نیاید!
البته سازندگان سری رزیدنت اویل هیچگاه به زامبیها اکتفا نکرده و موجوداتی دیگر مانند گانادوها و ماجینیها را نیز خلق کردهاند که البته در نگاه اولیه، فرق خاصی هم با زامبیها ندارند! استفادهی مناسب از این دشمنهای بیمغز، باعث شده همه، سری رزیدنت اویل را به عنوان پدرخواندهی بازیهای زامبیمحور بشناسند و بسیاری از بازیسازان از آن الگو بگیرند.
هویت اورجینال
آقا اصالت چیز دیگریست! امکان ندارد شما با تقلید صرف بتوانید عنوانی تولید کنید که جریانساز شود. البته الگو گرفتن و استفاده از نقاط قوت بازیهای دیگر کاری است که هر بازیساز باهوشی انجام میدهد، اما این ایدههای جدید هستند که نهایتاً بازیهای خوب را از بازیهای عالی، و بازیهای عالی را از بازیهای جریانساز تمییز میدهند. رزیدنت اویل یک بازی اورجینال و اصیل است و این اصالت در تمام المانهای بازی قابل مشاهده است. از ماشین تحریر برای ذخیرهی بازی گرفته تا استفاده از گیاههایی به نام Herb برای پر کردن نوار سلامت، از دشمنهایی مانند نمسیس و Mr X گرفته تا کیف Inventory مخصوص سری، از کاراکترهای دوستداشتنی گرفته تا داستانهای شرکتی خیالی به نام آمبرلا، همگی امضاهای سازندگان خوشذوق این سری هستند که باعث میشوند مخاطب در بازی غرق شود و تجربهای منحصربفرد داشته باشد. حتی نوآوریهای مانند دوربین روی شانه در رزیدنت اویل 4، به بازیهای دیگر نیز سرایت کرده و به سرعت تبدیل به استانداردهایی برای کل صنعت بازی شدند.
نقش این نکات ریز و درشت در محبوبیت سری رزیدنت اویل، غیر قابل انکار است.
این چند مورد، مهمترین دلایلی بودند که در تبدیل رزیدنت اویل به یکی از محبوبترین بازیهای تاریخ نقش داشتهاند. نظر شما چیست؟ دوست دارید آنالیز بعدی ما در مورد کدام بازی باشد؟ در بخش نظرات منتظر شما هستم!