چرا Bioshock یک شاهکار بی نظیر است؟

وقتی که بخواهیم ردیف اول ویترین زیبای دنیای عظیم و رنگارنگ بازیهای ویدیویی را بچینیم، یکی از قویترین نامها و کاندیداها برای قرار گرفتن در اولین جایگاه، شاهکاری است به نام Bioshock. عنوانی که میشود گفت “هنر، در کاملترین فرم خود” است. Bioshock یکی از قانعکنندهترین مثالها برای کوبیدن در صورت کسی است که میگوید بازیهای ویدئویی هنر نیستند و در واقع به راحتی هر چهتمامتر میتواند نشان دهد که بازیهای ویدیویی نه تنها هنر هستند، بلکه اتفاقا یکی از کاملترین و زیباترین اشکال هنر هستند و هیچوقت مخاطب نمیتواند تا این حد با یک اثر هنری تعامل داشته باشد که در یک بازی ویدئویی میتواند. در صنعت بازی افرادی مانند کن لوین (خالق بایوشاک) شاید یکی دو نفر باشند و نه بیشتر. وقتی Bioshock را بازی کنید تازه میفهمید کن لوین چه نابغهای است. تازه میفهمید که ذهن و هنر یک بازیساز تا کجا میتواند پیش برود. این تعاریف و تحسینها مواردی هستند که هرگاه نام Bioshock میآید، همراه آن شنیده میشوند و کاملا هم به حق هستند.
موضوع مقالهی امروز ما که اولین قسمت از یک سری مقالات جدید با عنوان “چرا … یک شاهکار است؟”، به بررسی دلیل این که چرا Bioshock اینقدر تحسین میشود، اختصاص دارد و در واقع قصد داریم به شما بگوییم چرا Bioshock لایق این همه تحسین و تمجید و چرا بدون هیچ شکی لایق امتیاز کامل است.
همانطور که همیشه گفتهام، Bioshock از نظر شخصی من، معنا و مفهوم یک اثر هنری است؛ نه تنها یک بازی، بلکه یک اثر هنری کامل که متعلق به کل جامعهی هنر در دنیاست. Bioshock هرگز نیازی به خودنمایی و از خود تعریف کردن ندارد و سازندهاش هم در کمال تواضع هیچ وقت از بازیاش کوچکترین تعریفی نکرده است زیرا استاد لوین میداند که بازیاش، معنای هنر ناب است و اگر تعریف کردن شایستهی یک بازی باشد، آن بایوشاک است و بس. بایوشاک گیم است، فیلم است، موسیقی است، نقاشی است، کتاب است، جامعهشناسی است، فلسفه است، تراژدی است، درام است؛ بایوشاک مثل رپچر که در عمیقترین بخشهای اقیانوس است، در عمیقترین بخشهای روح شما جا باز میکند و با بیان یک داستان تلخ، ذات انسان را به چالش میکشد. اصولا یک اثر هنری باید به طور کلی و در مجموع تجربهای که به مخاطبش ارائه میدهد مورد بررسی قرار بگیرد، اما وقتی بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که “چرا Bioshock یک شاهکار بینظیر است؟”، ناگزیر باید بخشهای مختلف این اثر هنری را بشکافیم و به تحلیل جزئیات شگفتانگیز این اثر بپردازیم.

بایوشاک گیم است، فیلم است، موسیقی است، نقاشی است، کتاب است، جامعهشناسی است، فلسفه است، تراژدی است، درام است.
بگذارید تا از ابتدا شروع کنیم. حتما میدانید که نیم ساعت ابتدایی یک بازی ویدئویی چهقدر مهم است. این زمانی است که میتواند شما را کاملا به درون بازی بکشد و یا شما را از آن زده کند، حتی اگر بازی در ادامه خوب باشد. خب همینجا برای Bioshock باید توقف کنیم. Bioshock یکی از برترین آغازهای تاریخ بازیهای ویدئویی را دارد، اگر نگوییم برترین آغاز تاریخ بازیها. چرا اینطور است؟ یک بازی باید در نیم ساعت تا یک ساعت ابتدایی خود، نکات بسیاری را برای بازیباز روشن کند و به او بفهماند که قضیهی کلی از چه قرار است. خب Bioshock این کار را در کاملترین فرمی که میشود تصور کرد انجام میدهد. بگذارید بگویم چهطور. همان نمای گرافیکی رپچر در ویدئویی که از سطح اقیانوس و بین ماهیها پایین میرویم و ناگهان نورهای کلانشهری در زیر آب را میبینیم، از هر آغازی در هر بازی دیگری زیباتر و شگفتانگیزتر است. سپس در ادامه و طی همان نیم ساعت اول، شخصیت کلی شهر رپچر و ساکنین آن، خشونت زشت و عیان شهر و حتی قدرت بیگ ددیها را میبینیم و با پلاسمیدها آشنا میشویم. به این ترتیب بازی در همان یک ساعت اولش تاثیر عظیم خودش را روی شما گذاشته است و کاری کرده است که دیگر نتوانید بیخیال آن شوید، زیرا مدام در ذهنتان این سوال است که اینجا چه خبر است؟ این موجودات بزرگ و آن دختران کوچک چه داستانی دارند؟ چرا همه مثل دیوانهها حمله میکنند؟ به این میگویند یک شروع معرکه برای یک بازی.

به رپچر خوش آمدید … دیگر تجربهای مثل این نخواهید داشت.
داستان تراژیک و شاهکار بایوشاک، هستهی وجودی اصلی آن است. وقتی میگوییم بایوشاک یک شاهکار بینظیر است، در درجهی اول به خاطر داستان فوقالعادهاش است. بایوشاک از آن عناوینی است که وقتی تجربه کردید بارها و بارها و حتی تا مدتها بعد از آن، به داستان بازی فکر خواهید کرد و آن را در ذهن خود مرور کرده و تجزیه و تحلیل میکنید. در واقع باید بگویم، بایوشاک به خاطر داستانش بایوشاک است. اندرو رایان رهبر و سازندهی آرمانشهر رپچر، شهری را بنا کرد که قرار نبود به دیوانهخانهای پر از قاتل و جانی و معتاد تبدیل شود، اما اینگونه شد، زیرا هوا و زمین و اقیانوس ندارد، انسان آخرش همهچیز را به گند میکشد. وقتی به تفکرات و ایدههای اندرو رایان مینگریم و صحبتهای وی را مطالعه میکنیم، بیشک به نبوغ و عزم بالای وی برای رساندن بشریت به آزادی و دادن حق انتخاب به همه و از بین بردن اختلاف طبقاتی، پی میبریم اما این نبوغ در راه صحیحی استفاده نشد و در نهایت به یک تراژدی ختم شد. آرمانشهری به نام رپچر که تبدیل به فاجعهای بشری و تراژدی محض شد.

طی همان نیم ساعت اول، شخصیت کلی شهر رپچر و ساکنین آن، خشونت زشت و عیان شهر و حتی قدرت بیگ ددیها را میبینیم و با پلاسمیدها آشنا میشویم. به این ترتیب بازی در همان ابتدا تاثیر عظیم خودش را گذاشته و کاری کرده که دیگر نتوانید بیخیال آن شوید
ایده و زیربنای ساخت رپچر صحیح بود، اما رایان زیادی روی انسانها حساب کرده بود. روی زمین هم که اندرو رایان از آنجا فرار کرده بود تا رپچر را بسازد، توسط خود انسانها به این روز افتاده بود و نمیدانم چهطور رایان فکر میکرده که اگر همین انسانها را بیاورد زیر آب، یک آرمانشهر بدون مشکل بنا میشود. بالاخره انسان، انسان است دیگر؛ آخرش خرابکاری میکند؛ حتی اگر در خود بهشت باشد. کافی است که در یک جامعه، ارزشی به وجود بیاید که باعث تفاوت انسانها و برتری آنها بر یکدیگر بشود. اینجاست که طمع انسان بیداد میکند و برای به دست آوردن هر چه بیشتر این ارزش و دستمایه قرار دادن آن برای برتر بودن نسبت به دیگران، دست به هر کاری میزند. اصولا اعتقاد لوین بر این است که ایدهآلگرایی و کمالطلبی بیش از حد توسط انسان و جدا کردن عدهای خاص برای شهری خاص و زندگی خاص، همواره اثر معکوس خواهد داشت و باعث به بار آمدن فاجعهای انسانی خواهد شد. دلیل این موضوع همانطور که همیشه گفتهام، آن است که انسان کامل نیست و نمیتواند به دنبال زندگی کامل و بدون نقص باشد، حال هر چهقدر که برای دستیابی به آن سخت تلاش کند. بایوشاک پر است از شخصیتهای فوقالعاده که داستان بینظیر بازی بر اساس آنها روایت میشود. در بازی معمولا قبل از این که به یک شخصیت برسید تعداد زیادی از نوارهای ضبط شده توسط آن شخصیت را پیدا میکنید و میتوانید یکی یکی گوش دهید. جالب اینجاست که صداگذاری این شخصیتها به حدی بینظیر است و به قدری عالی انجام شده است که فقط با شنیدن صدای آنها انگار سالهاست که آنها را میشناسید و حتی میتوانید چهرهی آنها را تصور کنید.

نمای گرافیکی رپچر در ویدئویی که از سطح اقیانوس و بین ماهیها پایین میرویم و ناگهان نورهای کلانشهری در زیر آب را میبینیم، از هر آغازی زیباتر و شگفتانگیزتر است.
به طور کلی باید گفت اولین جواب سوال اصلی این مقاله، یعنی “چرا Bioshock یک شاهکار بی نظیر است؟”، داستان، روایت و شخصیتپردازی فراتر از شاهکار این عنوان است که در هیچ بازی دیگری تا امروز ندیدهایم و نشان میدهد که کن لوین چهقدر نابغه است. گرافیک معرکه، طراحی هنری بینظیر و گیمپلی و مبارزات بینقص، به این دلیل تا این حد به چشم میآیند که در زیر سقف داستانی این بازی قرار گرفتهاند و این داستان تراژیک و روایت فوقالعاده، همهی زیباییهای بازی را چند برابر کرده است. از داستان که بگذریم، یکی دیگر از دلایل اصلی شاهکار بودن بایوشاک به عنوان یک بازی ویدئویی، گیمپلی آن است و اصولا نمیشود که یک “بازی ویدئویی” را شاهکار خطاب کنیم ولی گیمپلی آن شاهکار نباشد. چهقدر گفتم شاهکار!!! بایوشاک است دیگر!

اگر بگوییم رپچر برترین شهر خلق شده در تاریخ بازیهای ویدئویی است، بیراه نگفتهایم.
گیمپلی این بازی لعنتی به قدری جذاب و لذتبخش است که فقط دوست دارید هرچه بیشتر و بیشتر آن را تجربه کنید. گیمپلی بایوشاک دنیایی از تنوع است و حجم کارهای متنوعی که میتوانید با ترکیب حملات دست راست و چپ که شامل سلاحها و پلاسمیدها است، انجام دهید خارقالعاده است و به حدی کارهای گوناگون برای شکست دادن دشمنان قابل دسترس است که انگار بازی هر بار تبدیل به یک بازی جدید میشود. بیشک همین ترکیب پلاسمیدها و سلاحها نقطهی عطف گیمپلی رویایی بایوشاک است و ارزش تکرار آن را بسیار بالا برده است. بایوشاک با این که یک بازی نقشآفرینی نیست اما راستش را بخواهید بهتر از اکثر بازیهای نقشآفرینی از المانهای این سبک مثل ارتقا و تاثیر واضح تصمیمات شما در داستان و مواردی از این دست استفاده کرده است و کن لوین به طور معرکهای گیمپلی بازی را به داستان گره زده و مقدار آدامی که برای پیشرفت در گیمپلی میگیرید کاملا بسته به نتیجهی داستانیای است که خواهید گرفت.

رایان زیادی روی انسانها حساب کرده بود. روی زمین هم که اندرو رایان از آنجا فرار کرده بود تا رپچر را بسازد، توسط خود انسانها به این روز افتاده و نمیدانم چهطور رایان فکر میکرده که اگر همین انسانها را بیاورد زیر آب، یک آرمانشهر بدون مشکل بنا میشود. بالاخره انسان، انسان است دیگر؛ آخرش خرابکاری میکند.
همانطور که اشاره کردم، با این که بایوشاک یک عنوان نقشآفرینی با چندین شاخهی داستانی و تصمیمات مختلف نیست، اما تصمیم برای سرنوشت لیتل سیسترها در این بازی یکی از تصمیمات واقعا سخت در بازیهاست، زیرا بحث سر آدام بیشتر است که بسیار کمیاب است و با آن میتوان پلاسمیدهای بیشتری خرید. اما فکر نکنید که وقتی آنها را از بین میبرید تا آدام بیشتری بگیرید هیچ اتفاقی رخ نداده و هیچکس این بیرحمی شما را نمیبیند. بعدا باید تاوان گناهان خود را پس بدهید و البته جایزهی خوشقلبی خود را نیز خواهید گرفت. اکشن در بایوشاک فوقالعاده است و این بازی جزو هیجانانگیزترین عناوین اکشن اولشخص در تاریخ بازیها محسوب میشود که هم از نظر المانهای شوتر فوقالعاده است و هم از لحاظ ترکیب شوتر با قدرتهای خاص و خلق کردن کلی نتیجهی مختلف که ارزش تکرار بازی را بسیار بالا میبرند. مبارزات در بازی بسیار جذاب و لذتبخش هستند و مخصوصا مبارزه با بیگ ددیها بسیار دشوار و نفسگیر است و جوری که با سرعت و صدایی مخوف به سمت شما حمله میکنند، واقعا انسان را میترساند و جالب اینجاست که آنها به خودی خود موجوداتی صلحطلب هستند و تا زمانی که کاری به کار آنها و لیتل سیسترها نداشته باشید کاری به شما ندارند. بعد از کشتن آنها و در اختیار گرفتن کنترل لیتل سیسترها میتوانید از آنها برای جمعآوری آدام که واحد اصلی خرید پلاسمیدها است استفاده کنید و در نهایت باید سرنوشت این دختران را رقم بزنید. میتوانید آنها را دوباره به همان دختران بیگناه کوچکی که قبلا بودهاند بازگردانده و Adam کمتری بگیرید و یا این که آنها را با سنگدلی برای به دست آوردن Adam بیشتر Harvest کنید.

به شخصه اعتقاد دارم که مهمترین نکتهای که در یک بازی شاهکار به چشم میخورد، حس پیوستگی کامل بین تمام اجزای آن است و انگار که یک چسب قوی و یک شیرهی وجودی قدرتمند، تمام بخشهای مختلف را به هم متصل کرده است.
یکی دیگر از جوابهای اصلی این سوال که “چرا Bioshock یک شاهکار بی نظیر است؟”، فضاسازی و خلق دنیایی است که به هیچ عنوان نظیری در دنیای بازیها ندارد و اگر بگوییم رپچر برترین شهر خلق شده در تاریخ بازیهای ویدئویی است، بیراه نگفتهایم. فضاسازی بایوشاک بینهایت خاص و زیبا و البته غمگین و مرده است. بایوشاک از طراحی هنری بینظیر، بینقص، چشمنواز، شگفتانگیز و بسیار زیبایی برخوردار است که این طراحیهای زیبا در شهر رپچر نمود یافته است و لایق بارها و بارها و بارها دیده شدن است. رپچر با وجود خیالی بودن، به طور کامل یک جامعهی انسانی را به تصویر میکشد و تصمیمات و انتخابهای انسان و ذات انسان را به چالش میکشد. به شخصه اعتقاد دارم از نظر فضاسازی، بایوشاک برترین بازی تاریخ است و بعد از آن است که دیگر شاهکارهایی مثل بلادبورن و … قرار میگیرند. یعنی به نظر من حتی عناوین استاد میازاکی هم از نظر فضاسازی مقداری پایینتر از ابرشاهکار استاد لوین قرار دارند. رپچر به قدری زیبا و استادانه توسط استاد کن لوین خلق شده است که مو لای درز آن نمیرود و از هر نظر با فکر و حسابشده ساخته و پرداخته شده و از هر نظر شهری کامل است. وقتی که به طراحی شهر رپچر، مناظر آن، دنیای زیر آب از پشت شیشههای شهر، ماهیها، مردم دیوانه و قاتل شهر، مکانهای تخریب شده، بیگ ددیها و همینطور لیتل سیسترها و هر چیز دیگری که در بازی است نگاه میکنیم درمییابیم که این بازی با هر بازی دیگری از نظر طراحی و گرافیک هنری متفاوت است؛ گرافیک هنریای که هیچ بازی دیگری نتوانسته است در این سطح، محیط و شهری را با این خصوصیات و المانها و این سرنوشت و جو غمناک و مخوف برای ما به نمایش درآورد؛ BioShock در این زمینه به معنای واقعی کلمه بیرقیب است.

Bioshock یکی از قانعکنندهترین مثالها برای کوبیدن در صورت کسی است که میگوید بازیهای ویدیویی هنر نیستند و در واقع به راحتی هر چهتمامتر میتواند نشان دهد که بازیهای ویدیویی نه تنها هنر هستند، بلکه اتفاقا یکی از کاملترین و زیباترین اشکال هنر هستند و هیچوقت مخاطب نمیتواند تا این حد با یک اثر هنری تعامل داشته باشد
نمیشود از بایوشاک صحبت کرد و از بیگ ددیها چیزی نگفت. Big Daddyها بیشک یکی از برترین موجودات خلق شده در تاریخ بازیهای ویدیویی هستند. موجوداتی بسیار قدرتمند و مرگبار با طراحی بینظیر و مخوف که البته یک محافظ هستند و دستهای بزرگشان را به دستان کودکانهی لیتل سیسترها که دخترانی معصوم بودهاند (و البته دیگر نیستند) میدهند و از آنها تا پای جان محافظت میکنند. خلق کردن دنیا و شهری مثل رپچر و طراحی موجوداتی مثل بیگ ددیها و لیتل سیسترها، تنها و تنها از ذهن یک نابغه با دیدی وسیع نسبت به مسائل اجتماعی، عرف، ارزشها، ضد ارزشها و هنجارها بر میآید. رپچر با توجه وحشتناکی به جزئیات خلق شده است و شاهد کیفیت بسیار بالای طراحی در جایجای گوشه و کنار این شهر نفرینشده هستیم. نکتهی شاهکار در مورد طراحی و فضاسازی رپچر این است که با این که این شهر در بازی حالتی از هم گسیخته و بسیار ویران و متروکه دارد، ولی فلسفهی وجودی خلق آن و شکوه و عظمتی که در آغاز دوران خود داشته است، کاملا قابل مشاهده است.

بایوشاک با این که یک بازی نقشآفرینی نیست اما راستش را بخواهید بهتر از اکثر بازیهای نقشآفرینی از المانهای این سبک مثل ارتقا و تاثیر واضح تصمیمات شما در داستان و مواردی از این دست استفاده کرده است.
رپچر مانند چهرهای است بسیار زیبا و جذاب که دچار سوختگی و سانحه شده است و تنها تهچهرهای محو از زیبایی قبلی خود را هنوز به همراه دارد که آن هم در پس زشتی و اثرات حاصل از سانحه به سختی نمایان است. در و دیوار خراب و پنجرههای زخمی، شیشههای شکسته و ریخته در همه جای شهر، مغازههای ویران و غارت شده، انواع و اقسام آشغالها و لوازم بهدردنخور که در شهر پخش شدهاند، انسانهایی وحشی که مانند حیوانات حمله میکنند و خیابانهایی که مانند میدان جنگ است و پر از سلاح و خونریزی و قتل و جنازه و اعضای کندهشدهی بدن است. در این شرایط دیگر زشتی روی تمام زیباییها را میپوشاند. این همان شهری است که از زیباییاش گفتیم و قرار بوده ایدهآلترین شهر برای زندگی باشد، ولی قبرستانی برای مرگ ایدهآلگرایی و ساکنینش شد. همانطور که در مقالات قبلی در مورد بایوشاک خدمت شما عرض کردهام “خلق چنین شهری در دنیای بازیهای ویدیویی مطابق همان کاری بوده که اندرو رایان در بازی انجام داده است؛ با این تفاوت که “آرمانشهر اندرو رایان” شکست میخورد و موفق نمیشود اما “آرمانبازی کن لوین” کاملا جواب مثبت میدهد و یکی از برترین بازیهای تاریخ این هنر و صنعت خلق میشود.”

اگر ادعا میکنید به داستان در بازیها علاقه دارید و بایوشاک بازی نکردهاید، متاسفم.
در کل اگر بخواهم به صورت یک نتیجهگیری کلی بگویم “چرا بایوشاک یک شاهکار است”، باید اینطور بگویم که “دلیلش این است که این بازی مجموعهای کاملا به هم پیوسته و یکپارچه از بخشهایی است که به تنهایی هم شاهکار هستند، ولی وقتی در یک قالب کلی به نام بایوشاک با هم ترکیب میشوند، ارزش هرکدامشان چندین برابر میشود و خیلی بیشتر به چشم میآیند و سبب میشوند تا بایوشاک در چشم مخاطب یک بازی فراتر از شاهکار جلوه کند.” در واقع هیچ بخشی در این بازی از دیگری جدا نیست و تکتک المانهای این عنوان از گیمپلی گرفته تا داستان و گرافیک و … ، یک محصول کلی را خلق کردهاند که کاملا به هم پیوسته است.
به شخصه اعتقاد دارم که مهمترین نکتهای که در یک بازی شاهکار به چشم میخورد، حس پیوستگی کامل بین تمام اجزای آن است؛ انگار که یک چسب قوی و یک شیرهی وجودی قدرتمند، تمام بخشهای مختلف را به هم متصل کرده است و وقتی بازیباز هم به درون این فضا میآید، انگار به درونش کشیده میشود و روح و قلبش به آن بازی گره میخورد. در واقع اگر به بازیهایی که در ذهنتان شاهکار هستند فکر کنید و زمانی را تصور کنید که داشتهاید آنها را بازی میکردهاید، دقیقا میفهمید که هرکدامشان یک حس خاص داشتهاند که هرگز در بازی دیگری نبوده است. انگار که هر کدام یک مزه و طعم خاص را در ذهنتان به جای گذاشتهاند. مصداق بارز این موضوع دقیقا بازی بایوشاک است که وقتی آن را تجربه میکنید یک حس عجیب و غریب و خاصی شما را احاطه میکند و طوری به درون فضای رپچر میروید که قبلا مشابهش را تجربه نکردهاید. هنر خاص و خالص کن لوین در بازیسازی و خلق یک اثر هنری در جای جای بازی بایوشاک به چشم میخورد و این بازی طوری ساخته شده است که مدام شما را شگفتزده میکند. بدون هیچ شکی، بایوشاک یک بازی کاملا بینقص است و هر بار که آن را بازی میکنیدٰ بیشتر و بیشتر آن را درک خواهید کرد و بیشتر جذب این ابرشاهکاری که استاد کن لوین به دنیای بازیها و به ما هدیه داده است، خواهید شد. لطفی به خودتان بکنید و این بازی را تجربه کنید …