در میان سیاهی؛ سفید پادشاه نیست! | بررسی بازی Sea of Solitude
بازیهای هنری جای خاص و بزرگی را در دل گیمر ها بازکردهاند. بهطوریکه هرکسی به تجربه حداقل یکباره آنها علاقه نشان میدهد. این گفتهام از برخورد مناسبی که با بازیهایی چون «جرنی» یا «آبزو» شد برمیآید پس ناراحت نشوید اگر جز این دسته از گیمر ها نیستید. گیمر هایی که بیش از هر چیزی به داستان و نحوه روایت یک قصه اهمیت میدهند و دوست دارند گیم پلی حول محور آن بچرخد. از همین رو بازیهای اینچنینی بر روی لبه شمشیری بران و باریک راه میروند که پیشرفت را برایشان سخت میکنند. برای مثال در یکطرف معادله عنوانی چون جرنی راداریم که حتی در لیست نامزدهای بهترین بازی سال بود. از طرفی دیگر هم عناوینی چون «دریا تنهای» راداریم که در عین قوای داستانی در اتصال آن باگیم پلی خود عاجز میماند. مثلاً همینالان که در حال نوشتن این مقدمه هستم واقعاً نمیدانم که باید به این بازی خورده بگیرم یا آن تحسین کنم. از همین رو قصد دارم تا کاملاً بیطرفانه فقط به موضوعات اصلی آن اشارهکنم و نظرم را کاملاً شخصی ارائه کنم تا خودتان راجع به آن تصمیم بگیرید.
دریای تنهایی داستان شهر و دنیایی است که در آن انسانها به خاطر تنهای بسیار زیاد به هیولا تبدیل میشوند! این ایده که به تنها یکی از عجیبترین و نوآورانهترین ایدههای چند سال اخیر است موفق به دست یافتن به دونقطه روایی میشود. اول اینکه «کی» (شخصیت اصلی بازی) خودش یکی از همین انسانهاست و بهظاهر ناجی این دنیا بهحساب میآید. نکته دیگر هم اینکه هیچکدام از هیولاهای این دنیا در رنگبندی شخصیتی سیاهوسفید قرار نمیگیرند تا بتوانید بهراحتی قضاوتشان کنید. از همین رو با هر بار برخورد با هر یک از این هیولاها فضایی باز به دست میآورید که قابلیت گشتوگذار و حل معماهای محیطی را در آن دارید. معماهایی که خیلی هم حرفهای طراحی نشدهاند.
کی در این مسیر طولانی با دو مشکل بزرگ برخورد میکند که تحت غالب هیولای خشکی و هیولای دریا به بازیکن معرفی میشوند. این دو شخصیت هرکدامشان بهتنهایی آنقدر لایه به گیم پلی اضافه میکنند که یک گذر ساده از دریا هم وحشتناک میشود. اما وقتی از بیرون به این عمق نگاه میکنید آن را گسسته میبینید. این موضوع هم فقط و فقط به خاطر تکهتکه شدن بار روایی داستان پیش میآید و تا به یک مرحله عادت میکنید باید داستانی جدید بشنوید. البته دراینبین مراحل درخشانی چون مرحله مدرسه هم وجود دارند که با استفاده از تکنیکهای فرار برای زنده ماندن موفق میشوند تا پیچیدهترین مفاهیم انسانی را بیان کنند. بااینحال وقتیکه این مراحل تمام میشوند بازهم وارد چرخهای تکراری میشوید و یادتان میافتد که دریای تنهایی فقط یک بازی است نه چیزی بیشتر!
البته اگر از این موضوع بگذریم بازی آنقدری از زیباییهای دیگر بهره میبرد که میتوان تمام ایرادات ذکرشدهاش را چشمپوشی کرد. مثلاً استفاده از پالت رنگی آبی و مشکی برای القا حس آرامش و ترس موفق به تولید ترکیب رنگ عجیبی شده است که خیلی چشم را نمیزند. البته برای رسیدن به این راه رنگی چون قرمز نیز بهوفور در ساختمانهای این شهر بهکاررفتهاند اما بار اصلی طراحی هنری بر روی آب و سیاهی است. به دنبال این موضوع صداپیشگان بازی نیز تمام تلاششان را کردهاند تا بهترین بازی ممکن را از خود ارائه دهند و تا حدودی هم در این را موفق شدهاند. تعداد خیلی زیادی از شخصیتهای بازی به بهترین نحو ممکن صداگذاری شدهاند و استفاده از تن صداهای غمگین باورپذیری این صحنهها را بیشتر کرده است. بااینحال برخی از آنها خیلی تلاش کرده و بعضاً خیلی از احساسات را مصنوعی جلوه میدهند. بااینحال دریای تنهایی در این زمینه نیز موفق است و خیلی پیش نمیآید که از صداپیشگان ایراد بگیرید.
درنهایت هم باید به سراغ بزرگترین ایراد بازی یعنی طراحی مراحل بازی رفت که اگر خیلی بخواهید به آن توجه کنید برایتان آزاردهنده خواهند بود. مثلاً مرحلهای از بازی بهمانند مجموعه بازی «اسنایپر الیت» نور را برای سکو بازی مورد بررسی قرار میدهد. بهاینترتیب هر بار که میخواهید پرش بلندی انجام دهید باید برای روشن شدن محیط صبر کنید. وقتی هم که از این مرحله گذر میکنید دوباره به شهری برمیگردید که حالا خیلی تکراری شده است. این موضوع تا حدی ادامه پیدا میکند که حتی فراموش میکنید یک محله را قبلاً گشتهاید و دیگر نیاز نیست در آن دنبال بطری بگردید. راستش را بخواهید دقیقاً همین مراحل هم هستند که باعث میشوند از تجربه کل بازی خارجشده و دائماً حرص بخورید. این حرص خوردن هم فقط به این دلیل است که میدانید بازی میتوانست خیلی بهتر از این حرفها باشد و متأسفانه نیست. بااینحال همیشه میتوانید خودتان بازی را تجربه کنید و نظر نهایی را راجع به آن بدهید چون دریای تنهایی بههیچوجه بد نیست و قطعاً ارزش یکبار تجربه دارد. تجربهای که میتواند تا مدتها افکار انسانی در ذهنتان قرار دهد و انها را به بازی بگیرد. این هدف والا همیشه برای من ارزش بیشتر داشته، شمارا نمیدانم!
پلتفرم: PC, PS4, XOne
سازنده: Jo-Mei Games
ناشر: EA
تاریخ عرضه: تابستان ۹۸
نسخهی بررسی شده: